کد مطلب:149215 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:237

نمونه ی 4
از این بالاتر، می گویند: در همان گرماگرم روز عاشورا كه می دانیم مجال نماز خواندن هم نبود و امام نماز خوف خواند [1] امام فرمود حجله ی عروسی راه بیاندازید، من می خواهم عروسی قاسم را با یكی از دخترهایم، لااقل شبیهش هم شده، در اینجا ببینم. (حالا قاسم یك بچه ی سیزده ساله است.) چرا؟ آخر آرزو دارم؟ آرزو را كه نمی توانم به گور ببرم. شما را به خدا ببینید، یك حرفی است كه اگر به زن دهاتی بگویی، به او برمی خورد. گاهی از یك افراد سطح پایین [می شنویم كه] من آرزو دارم عروسی پسرم را ببینم، عروسی دخترم را ببینم. حالا در یك چنین گرماگرم زد و خورد كه مجال نماز خواندن نیست، می گویند حضرت فرمود كه من در همین جا می خواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد كنم و یك شكل عروسی هم شده است در اینجا راه بیاندازم. یكی از چیزهایی كه از تعزیه خوانی های قدیم ما هرگز جدا نمی شد، عروسی قاسم بود، قاسم نوكدخدا، یعنی نوداماد، قاسم نوداماد؛ در صورتی كه این قضیه در هیچ كتابی از كتابهای تاریخی معتبر وجود ندارد.

این مرد عالم، حاجی نوری، می گوید: اول كسی كه این [قضیه] را در كتابش نوشته است، ملا حسین كاشفی بوده و در كتابی به نام «روضة الشهداء» و اصل قضیه دروغ و صد در صد دروغ است. سبحان الله! گفت:



بس كه ببستند بر او برگ و ساز

گر تو ببینی نشناسیش باز



اگر سیدالشهدا علیه السلام بیاید و ببیند (او در عالم معنا كه می بیند، اگر در عالم ظاهر هم بیاید ببیند) چه می بیند؟ می بیند ما برای او اصحاب و یارانی ذكر كرده ایم كه او اصلا یك چنین اصحاب و یارانی نداشته است. مثلا در كتاب محرق القلوب - كه اتفاقا نویسنده اش عالم و فقیه بزرگی است ولی در این موضوعات اطلاع نداشته - نوشته است یكی از اصحابی كه در روز عاشورا از زیر زمین جوشید هاشم مرقال بود و یك نیزه ی هجده ذرعی هم دستش بود. آخر یك كرسی هم گفته بود سنان ابن أنس كه به قول بعضی سر امام حسین را برید (بیشتر هم می گویند او سر حضرت را برید) نیزه ای


داشت كه شصت ذرع بود. گفتند آخر نیزه ی شصت ذرعی كه نمی شود! گفت خدا از بهشت برایش فرستاده بود! محرق القلوب نوشته است كه هاشم بن عتبه ی مرقال با نیزه ی هجده ذرعی پیدا شد. در حالی كه این هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش كشته شده بود. برای امام حسین یارانی ذكر می كنیم كه نداشته است.


[1] حتي دو نفر از اصحاب آمدند خودشان را براي امام سپر قرار دادند كه امام بتوانند اين دو ركعت نماز خوف را بخوانند. (نماز خوف يعني همين نماز فريضه را به صورت قصر مي خوانند.) قطعا امام با عجله هم مي خوانده اند. تا امام اين دو ركعت نماز را خواندند، اين دو نفر در اثر تيرهاي پياپي كه مي آمد، از پا در آمدند. مجالي براي نماز خواندن به اينها نمي دادند.